مدرنیته، به ویژه در صورت متأخر خود، پروژهای نانوشته اما فراگیر را پیش برده است؛ پروژه قهرمانزدایی. قهرمان در این منطق یا به اسطورهای متعلق به گذشته تقلیل مییابد، یا به اختلالی در نظم سیستماتیک تعبیر میشود. جامعه سالم، جامعهای است که «بینیاز از قهرمان» باشد و انسان ایدهآل، انسانی است که در شبکهای از رویهها، آییننامهها و سازوکارها حل شود. نتیجه آنکه کنش ممتاز، ایثار و شهادت، نه امکانی زنده، بلکه استثنایی مزاحم تلقی میشود.