به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کورنگ ، برابر تعریف برخی از علمای علوم سیاسی،سیاست عبارت است از “هنر مدیریت اوضاع و احوال بالفعل، سیاست با وضع کنونی مربوط است”، در سیاست تعصب صرف و سرسختی جایی ندارد زیرا محل واقعبینی، انعطافپذیری و درک عملی است، در عرصهی سیاست دشمنان دیروز چهبسا دوستان اجباری امروز باشند، خوبی و بدی، دوستی و دشمنی، بسته به وضعیت و منافع حال بازیگران سیاسی تعریف میشود.
با این مقدمه کوتاه اگر جریانی فکری در دنیای سیاست، روسیه تزاری، شوروی، و روسیه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را یکسان در نظر بگیرد جا دارد تا گفته شود، درک مناسبی از عوامل اثرگذار بر شکلگیری رفتار سیاسی حکومتها ندارد و یا اینکه آشکارا در پی وارونه نمایاندن واقعیتهاست.
همانگونه که عملکرد ایران در رویکردهای سیاسی در دوران مختلف و به هنگام استقرار حاکمیتهای متعدد یکسان نبوده است، نبایستی تصور کنیم روسیه فعلی با تفاوت نگاه پوتین با رویکردهای روسیه و شوروی در دوران پیشازاین تاریخ یکی است.
موضوع دیگری که رفتار و رویکرد سیاسی حاکمیتها را شکل میدهد، تعاملات بینالمللی است.
بعد از فروپاشی شوروی و از بین رفتن نظام دوقطبی حاکم بر دوران جنگ سرد، ایالاتمتحده آمریکا به دنبال تثبیت نظام تکقطبی و فرمانروایی یگانه برجهان بود و شرایط به سمتی میرفت که روسیه تا حدی دچار تحیر و سردرگمی شد که راضی شده بود از غربیهایی که پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) را برای مقابله با شوروی تأسیس کرده بودند، درخواست مصرانه داشته باشد تا عضویت روسیه را در این پیمان بپذیرند!
اما در این اوضاع، شخصیتی با ویژگیهای پوتین در رأس قدرت روسیه قرار میگیرد که به دنبال بازسازی روسیه برابر توانمندیهای داخلی خود و مقابله با نظام تکقطبی مورداتکای امریکاست.
طبیعی است تحقق ایده آلهای نظام چندقطبی درگرو هم پیوندیها و همپیمانیهایی است که بر اساس منافع مشترک با لحاظ منافع ملی تمامی اعضا ایجاد میشود.
بر مبنای تئوری بازیها دو نوع از بازی متصور است، یکی”نظریه حاصل جمع صفر”که منجر به برد یک بازیگر و باخت بازیگر دیگر است.
و دیگری “نظریه حاصل جمع غیر صفر” که در این حالت لزوماً منتج به باخت یک بازیگر و برد یکسویه بازیگر دیگر نمیشود و بلکه امکان انتفاع و بهرهگیری همزمان بازیگران هم سو و مشترک میسر میگردد.
آنچه در نظام تکقطبی موردنظر امریکا است،منفعتی برای دیگران قائل نیست و ترجیحاً تولید قدرت برای دیگران را نیز متصور نخواهد بود.
با لحاظ مؤلفههای بالا وقتی به موضوع همکاریهای ایران با روسیه یا حتی با دیگر همپیمانان بالقوه یا بالفعل آن نظر اندازیم، خواهیم دید اول که این همکاریها بر مبنای تحقق نظام چندقطبی است که بهناچار در تقابل نظام تکقطبی آمریکایی است و تقابل منافع روسیه، چین،و… با منافع آمریکا قطعاً تولید منفعت برای جمهوری اسلامی ایران خواهد کرد.
دوم طی ۴۳ سال پس از انقلاب، ایران اسلامی موفق به تولید قدرت در منطقه و بلکه نزدیک به تراز جهانی نموده است، پس اگر در نظام بینالملل قصد معرفی و تصریح منافع خود را نماید و برای تثبیت و تحکیم این منافع یک قدرت همپیمان دیگر را در عرصهای وارد نماید که موجبات پس زدن ماشین جنگی آمریکا و پیادهسازی قدرت ایران فراتر از اندازههای منطقهای را داشته باشد، در این حالت ما بهعنوان تصمیمساز نباید غافل از این اتمسفر فراگیر چندوجهی باشیم و تصور شود جمهوری اسلامی منافع خود را فدای سیاستهای روسیه نموده است.
سوم ویژگیهای روسیه فعلی این است که باقدرت ملی ما تضاد ندارد، در حد خود و با استفاده از ابزارهای در اختیار، قدرت منطقهای ما را تسهیل میکند و در مقابل دشمنان نظام اسلامی و همپیمانانش ایستادگی میکند و با پذیرش قدرت ایران در تراز بینالمللی مشکلی ندارد.
با این تفصیل هر کشور دیگری که این ویژگیهای را در رفتار سیاسی خود ملاک تعامل با ایران قرار دهد و در مسیر منافع ایران اسلامی تزاحم ایجاد نکند، میتواند جزو همپیمانان ما محسوب گردد و این معیارها انحصاری هیچ کشوری نیست.
مشکل ما با آمریکا این مسئله است که نهتنها اعتقاد به قدرت نظام اسلامی در خارج از مرزها ندارد و برای آن مانع و مزاحم تولید میکند بلکه طی ۴۳ سال گذشته هر آنچه میتوانسته بکار گرفته است تا نظام اسلامی را از اساس ساقط نموده و اگر بتواند کشور ایران را چندپاره نماید.
چهارم برای اینکه ارزش تغییر رفتارها و رویکردهای سیاسی را یادآور شده باشم جا دارد خاطرنشان شود، بعد از انقلاب اکتبر۱۹۱۷م و استقرار نظام برآمده از آن انقلاب در روسیه، حاکمان انقلابی قراردادی را با دولت وقت ایران منعقد نمودند که بر اساس آن تمامی امتیازات استعماری ایی که روسها بهزور از ایران کسب کرده بودند را بهصورت یکطرفه لغو مینمود(برای اطلاع کامل از مفادان قرارداد به متن قرارداد۱۹۲۱ ایران و روسیه مراجعه شود) و از مزیتهای ویژه این قرارداد باز پس دهی تمامی سرزمینهایی بود که طی جنگهای ایران و روسیه از مام وطن جداشده و توسط روسها تصرفشده بود،مشروط به این مسئله که ایران اجازه ندهد انگلستان از مرزهای خود برای حمله به شوروی استفاده نماید.
ولیکن چون در ان زمان دولتمردان حکومت مرکزی در ایران ارزش این قرارداد را چنانکه بایدوشاید درک نکردند و اجازه دادند انگلستان از شمال ایران به شوروی لشگر کشی نماید، درنتیجه حکومت شوروی هم از اجرای این بند سرباز زد.
پس ملاحظه میشود اول که امکان دارد رویکرد روسیه انقلابی با روسیه تزاری یکی نباشد و دوم اینکه دولتمرد آگاه به زمان و مکان و غیر وابسته میتواند ضرورتها را بفهمد و موقعیتها را شکار نماید.
اکنون نیز مشاهده میشود بازماندگان وراثتی و معنوی خودباختگان در برابر غرب،توان ملی جامعه ایرانی را باور ندارند و برای اثبات توهم ناتوانی تولیدشده در فکر و جسم خود به هر عملی دست میزنند تا به جامعه بقبولانند حق با آنهاست، و در راستای همین طرز تفکر است که بعد از صحبتهای دشمنشاد کن ظریف به آرشیوها پناه آورده و یک فایل از صحبتهای شهید احمد کاظمی را یافتهاند تا اینگونه القا نمایند که همان روسیهای که در گلوی شهید کاظمی بغض تولید نمود و شهید تهرانی مقدم را مجبور کرد تا به تولید موشک بومی فکر کند،اکنون(سال۹۴) نیز شهید سلیمانی را بر اساس منافع ملی خود به نبردهای با داعش در سوریه کشانیده است!
غافل از اینکه مباحث و مسائل ایجادشده در سوریه تماماً قدرت جمهوری اسلامی و حتی یکپارچگی ایران را هدف گرفته بود و آنطرفی که باوجود هفت هزار میلیارد دلار هزینه کرد،ناموفق بود آمریکاست و آن جبههای که راستقامت تر و استوارتر گردید، جبههی انقلاب اسلامی است.
حال اگر در این میان برخی سیاستمداران و تصمیم سازان عرصه سیاست (طی ۱۱ سال گذشته)نتوانستند درک مناسبی از تحولات منطقهای داشته باشند و از ظرفیتهایی که بر اساس فعالیتهای میدانی به وجود آمد در دیگر عرصهها ایجاد ارزشافزوده نمایند و در جهت حداکثر سازی منافع ملی گامهای بلندتری بردارند مشکل را باید در جای دیگری پیدا کرد.
همانگونه که در ابتدا اشاره شد سیاست هم مدلی از تصمیمگیری است ولیکن در اندازهای گستردهتر از قواره یک سازمان، اما همانگونه که درستی یا ناصحیح بودن اتخاذ یک تصمیم را در سازمانها میتوان با معیار هزینه فایده و سنجش خروجیها به دست آورد، خروجی سیاستها را هم میتوان بهعنوان معیار درست و غلط بودن اتخاذ یک تصمیم سیاسی در نظر گرفت.
خروجی تصمیم سیاستهای ایران در سوریه را میتوان بر مبنای شکستهایی که داعش و دیگر همپیمانان منطقهای و بینالمللی داعش باوجود حمایتهای مالی، انسانی، لجستیکی و حتی حضور تمامقد میدانیای که داشتند در نظر گرفت، تا جاییکه حاصل ان همه فعالیت برای نظام سلطه و یاوران او در منطقه، جز شکست و فضاحت چیزی نبود و اینکه در آخر این حرف نظام اسلامی بود که به کرسی نشست و داعش از میان رفت و امنیت جمهوری اسلامی حفظ شد و استقلال و یکپارچگی سوریه و عراق پابرجا باقی ماند و حزبالله در منطقه بهعنوان یک نیروی فراملی معرفی شد، همه اینها جزو دستآوردهای این سیاست بود(باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است)و باید درک کرد حضور روسیه در کنار ایران به تحقق این اهداف کمکهای مؤثر نمود.
طبیعی است که روسیه هم انتظار داشته باشد بهرههایی از این حضور میدانی کسب نماید.
بنابراین کمال بیانصافی است که مسئله در میان جامعه وارونه معرفی گردد و ارزش جاننثاریهای مردان مرد میدان زیر سؤال برود.
هوشنگ نادری
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما